نوشته شده توسط : محسن

این وبلاگ یک وبلاگ تاریخی است و از تمامی قوانین جمهوری اسلامی ایران پیروی می کند.

این وبلاگ در مورد تاریخ معاصر ایران زمین می باشد.

که بعضی دانشمندان معتقدند که تاریخ معاصر از اوایل دوره صفویه آغاز می شود و برخی اوایل دوره قاجاریه را آغاز آن می دانند و برخی دیگر مشروطه را.

و ما چون فردی میانه رو هستیم دوره قاجار را فرض بر شروع تاریخ معاصر می دانیم و تا دوره خودمان در وبلاگ مطالبی را می گذاریم تا همه آگاه شوند.

لطفا نظر دهید تا از نظرات سازنده شما استفاده کنیم و حتی اگر مطلبی دارید که می خواهید در وبلاگ بگذاریم اول در وبلاگ عضو شده و سپس در نظرات این مطلب و یا قسمت پیام ها و... بگذارید و ما آنرا با نام خودتان در وبلاگ بگذاریم.

 چیخ ،ای قان ایچن یرتیجی،چیخ تورپاغیمزدان         خائن گوزونی چک ده ره مزدن ،داغیمزدان



:: برچسب‌ها: وب تاریخی , قاجار , قاجاریه , تاریخ معاصر ,
:: بازدید از این مطلب : 817
|
امتیاز مطلب : 71
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 مهر 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محسن

مسابقه ای در مورد «عهدنامه گلستان و زمینه ها وپیامد ها» که می توانید عکس ها را که با بهترین کیفیت و خوانا و با کمترین حجم می توانید از لینک زیر دانلود کنید

دانلود

رمز:www.tarikh-iran.lxb.ir

توجه دوستان عزیز فایل ها برای کم کردن حجم بصورت win rar فشرده شده اند لطفا از حالت فشرده در بیاورید و سپس استفاده کنید.

صفحات بصورت فایل تصویری با فرمت bit وبا بهترین کیفیت می باشد.

لینک نیز چک شده است و کاملا سالم می باشد.

در ضمن یک لینک کمکی غیر مستقیم را نیز می گذاریم.

دانلود (لینک کمکی)            4shared

دانلود (لینک کمکی)            picofile

 رمز:www.tarikh-iran.lxb.ir



:: بازدید از این مطلب : 810
|
امتیاز مطلب : 62
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : یک شنبه 9 بهمن 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محسن

ترتیب نگاره نام آغاز پادشاهی پایان پادشاهی مدت شاهی
۱. Mohammad Khan Qajar.jpg آقامحمد خان ۱۱۷۰ ۱۱۷۵ ۵ سال
۲. فتحعلیشاه.jpg فتحعلی شاه ۱۱۷۶ ۱۲۱۳ ۳۶ سال و ۸ ماه
۳. Mohammadshah.jpg محمد شاه ۱۲۱۳ ۱۲۲۷ ۱۴ سال
۴. Nasir ad-Din Nadar.jpg ناصرالدین شاه ۱۲۲۷ ۱۲۷۵ ۴۸ سال
۵. مظفرالدین‌شاه.jpg مظفرالدین شاه ۱۲۷۵ ۱۲۸۵ ۱۰ سال
۶. محمدعلی شاه.jpg محمدعلی شاه ۱۲۸۵ ۱۲۸۸ ۳ سال
۷. AhmadShahQajar2.jpg احمد شاه ۱۲۸۸ ۱۳۰۴ ۱۶ سال



:: موضوعات مرتبط: حکومت قاجار , ,
:: برچسب‌ها: آقامحمد خان , احمد شاه , محمدعلی شاه , مظفرالدین شاه , ناصرالدین شاه , محمد شاه , فتحعلی شاه ,
:: بازدید از این مطلب : 1172
|
امتیاز مطلب : 58
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : چهار شنبه 25 آبان 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محسن

نويسنده ـ  ژان يونير
مترجم ـ ذبيح الله منصوري


يكي از شهرهاي شمالي ايران ساليان بود كه در مغرب درياي مازندران قرار داشت و دو شاخه رود ارس و كوروش ( كر ) آن را در برمي‏گرفت. به اين ترتيب كه رود كوروش به رود ارس ملحق مي‏شد و آنگاه آن دو رود كه تشكيل يك رود را مي‏داد به دو شاخه تقسيم مي‏گرديد، و شاخه‏اي از مشرق ساليان عبور مي‏كرد و شاخه ديگر از مغرب آن و زارعين منطقه ساليان مي‏توانستند از آب هر دو شاخه استفاده نمايند.

در بين دو شاخه رود ارس، مراتعي وسيع وجود داشت كه دام در آن مي‏چريد و بعضي از مرتع‏ها در ارتفاعات قرار داشت و بعضي در اراضي كم ارتفاع و لذا دامداران مي‏توانستند، جز در موقع يخبندان براي چرانيدن دام خود از آن مراتع استفاده نمايند.

فرآورده‏هاي دامي ساليان و به خصوص روغن آن معروف بود و در فصل زمستان كه حمل روغن در جلدهاي پوستي آسان مي‏شد، آن روغن را براي بزرگان آذربايجان، هديه مي‏فرستادند. مردم ساليان، همه زراعت پيشه يا دامدار بودند و مثل اكثر مردم مناطق كشاروزي ميل به جنگ نداشتند.

ساليان يك شهر بدون حفاظ بود و حصار نداشت و مردي به اسم امير يعقوب خان يا « امير يعقوب » بر آن حكومت مي‏كرد و او از حكام محلي به شمار مي‏آمد كه پسر بعد از پدر حكومت مي‏كردند و پادشاهان ايران حكومت آنها را به رسميت مي‏شناختند.

امير يعقوب داراي سپاه نبود و فقط عده‏اي تفنگچي داشت كه براي تشريفات از آنها استفاده مي‏شد چون مردم آن قدر سليم النفس بودند كه مرتكب جرم نمي‏شدند تا اين كه براي دستگيري آنها تفنگچي ضرورت داشته باشد.

وقتي قشون « نبولسون» سردار تزاري كه قصد اشغال ساليان را داشت به آن شهر نزديك شد امير يعقوب باشتاب، مبادرت به بسيج يك قشون كرد و از سكنه شهر و زارعين براي جلوگيري از قشون نبولسون داوطلب خواست و عده‏اي زيادتر از آنچه مورد احتياج امير يعقوب بود، داوطلب شدند كه در جنگ شركت نمايند و چون امير يعقوب آن قدر تفنگ و مهمات نداشت كه بين آنها توزيع كند، مازاد را مرخص كرد و به آنها گفت ولي شما، آماده براي شركت در جنگ باشيد تا جاي كساني را كه كشته مي‏شوند پر كنيد.

تمام مردان كه داوطلب براي جنگ شدند حسن نيت داشتند و مي‏خواستند بجنگند و استعداد آنها هم براي تحمل خستگي خوب بود زيرا كشاورزان چون معتاد به كارهاي سخت مي‏شوند استعداد تحمل خستگي را دارند. اما هيچ يك از آنها داراي تعليمات جنگي نبودند و نمي‏توانستند نشانه‏زني كنند و امير يعقوب هم فرصت نداشت كه آنها را تحت تعليم قرار بدهد. معهذا با آن سربازان تعليم نيافته براي جلوگيري از سپاه نبولسون كه داراي سربازهاي تعليم يافته بود به راه افتاد.

امير يعقوب اصول تاكتيك را مي‏دانست و اطلاع داشت كه در ميدان جنگ بايد سپاه را طوري تقسيم كرد كه دشمن نتواند آن را محاصره كند و سپاه خود را منقسم به دو جناح و يك قلب و يك ذخيره كرد و براي هر يك از قسمت‏هاي مزبور، روسائي از بين سربازان قديمي ولو سالخورده، انتخاب نمود و به روسا آموخت كه چگونه جلوي حملات سپاه دشمن را بگيرند.

وقتي كه جنگ شروع شد سربازان امير يعقوب نامنظم مي‏جنگيدند و نبولسون كه جاسوس داشت و مي‏دانست كه سربازان امير يعقوب يك چريك تعليم نيافته و تازه كار است تصميم گرفت كه با يك حمله، قشون حاكم ساليان را محاصره نمايد و او را وادار به تسليم كند.

وقتي سربازان نبولسون براي محاصره نيروي امير يعقوب حمله كردند از طرف سربازان تازه كار حاكم ساليان مقاومتي غير مترقبه به ظهور رسيد و سربازان مزبور تا آنجا كه توانستند با تيراندازي جلوي سربازان نبولسون را گرفتند و بعد از اين كه تفنگ‏هاي آنها گرم شد و به طور موقت از كار افتاد با سرنيزه دفاع كردند و ديده شد كه بعضي از سربازان تازه كار حاكم ساليان، دامان لباس خود را پاره كردند و آن را اطراف لوله تفنگ گرم خود پيچيدند تا اين كه دستشان نسوزد و سپس از تفنگ مانند چماق استفاده كردند و آن را دور سر به حركت در آوردند و قنداق تفنگ را بر سربازان نبولسون كوبيدند. استقامت سربازان امير يعقوب، حمله سربازان نبولسون را سست و آنگاه متوقف كرد و روز به انتها رسيد.

نبولسون كه يقين داشت در يك روز كار جنگ را يكسره خواهد كرد بعد از اين كه شب فرود آمد فرمان داد كه سربازان اوتماس با ايرانيان را قطع كنند و سربازان حاكم ساليان مجروحين خود را با خويش بردند و قدري عقب نشستند ولي نتوانستند كه اموات را از ميدان جنگ خارج نمايند و به جاي اجساد مقتولين تفنگ‏ها و دبه‏هاي باروت و جاي گلوله آنها را بردند چون مي‏دانستند از حيث تفنگ و مهمات درمضيقه هستند.

همان شب، امير يعقوب تفنگ و مهمات مقتولين را به آن قسمت ازمردان داوطلب كه آماده براي شركت در جنگ شدند و مازاد براحتياج بودند داد و به آنها گفت صاحبان اين تفنگها امروز مردانگي كردند و جلوي خصم را گرفتند و بر شماست كه فردا مثل آنها مردانگي كنيد و جلوي دشمن را بگيريد.

همان شب مجروحين را بعد از زخم‏بندي به خانه‏هايشان فرستادند و ديگران غذا خوردند و خوابيدند تا اين كه روز بعد براي جنگ آماده باشند. روز ديگر نبولسون كه متوجه شده بود، خصم با اين كه تازه كار مي‏باشد قوي است، قبل از حمله شروع به تيراندازي با توپ كرد.

سربازان امير يعقوب براي دفاع در قبال شليك توپها كوچكترين اطلاع نداشتند و فرو مي‏ريختند. اما بعد از اين كه توپها گرم شد ونبولسون ناگزير، تيراندازي با توپ را متوقف كرد، سربازان حاكم ساليان مثل روز قبل، به سختي پايداري مي‏نمودند.

امير يعقوب با زباني كه مردان روستائي و شهري بفهمند به آنها گفته بود اين خاك كه شما روي آن پا گذاشته‏ايد و مي‏جنگيد ناموس شما است و اگر اين خاك را از دست بدهيد ناموس خود را از دست داده‏ايد و تا آخر عمر سرشكسته و دچار لعن خواهيد بود و هر سرباز در هر نقطه كه مي‏جنگد بايد آن قدر پايداري كند تا اين كه به هلاكت برسد.

طوري سربازان امير يعقوب به سختي پايداري مي‏كردند كه نبولسون متوجه شد آن روز هم به انتها خواهد رسيد و او فاتح نخواهد گرديد و تصميم گرفت كه سواران خود را به كار بيندازد.



:: موضوعات مرتبط: از آقامحمد خان تا محمدشاه , دوران ناصرالدین شاه , ,
:: برچسب‌ها: ذبيح الله منصوري , ژان يونير , نبردهاي ايران و روسيه , امير يعقوب , روم ارمني , اش ميازدين , جيمزموريه , ساليان , سليم خان ,
:: بازدید از این مطلب : 852
|
امتیاز مطلب : 70
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : چهار شنبه 20 مهر 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محسن

قسمتهایی از کتاب مشروطیت ایران نوشته دکتر محمود ستایش
 

فصل اول / خاطرات سید حسن تقی زاده


يكشنبه، 6 آبان، 1386
مستبد یا اجنبی؟

سال1290شمسی، اوج ده سالی بود که آذربایجان در جنگ و کشتار و نا امنی گذراند و در تمام این سالها ،امپراتوری تزار در کمین استقلال این بخش از ایران بود و در بخشی از این ده سال امپراتوری بریتانیا که در آن زمان همسایه جنوبی نام این دوران وطن دوستان اختلافات خود در مورد نحوه اداره کشور را به کنار نهاده مستبد و مشروطه خواه همراه با روحانی و نظامی، مردم عادی شهری و روستایی در برابر بیگانه یی که استقلال کشور را تهدید می کرد، دست در دست هم نهادند. محمدعلی میرزا و عین الدوله ،با همه بدکاری و استبداد خواهی، وقتی ارتش تزار از مرز گذشت و به دروازه تبریز رسید، از جنگ با مجاهدین مشروطه خواه دست شستند.

 می گویند: ستارخان سردارملی،وقتی پا و دل شکسته در تهران منزوی بود به شنیدن فریاد استمداد تبریزیان به دیدار دشمن بزرگ آزادی، عین الدوله رفت و حاضر شد اگر او به عنوان والی به آذربایجان برود، در رکابش حرکت کند. این برای ستارخان سخت بود، اما سخت تر از آن نبود که بیگانه را در خانه ببیند. دیگر دشمن بد نام و بزرگ آزادی ، صمدخان مراغه ای بود که شهر به شهر و ده به ده آذربایجان را تاخته و چپاول کرده بود و دستش به خون صدها آزاده آلوده بود، اما در هنگام زمستان 1290 ثقه الاسلام حاضر شد با او هم مصالحه کند. دست به دامانش آویخت که "تورا هم به حکومت می پذیریم اما حکم از تهران بگیر" این بیان ثقه الاسلام ، یک ماه پیش از آنکه بیگانه مسلط به دارش بیاویزد، نشان از دیانت و ملت خواهی او دارد.

در یادداشتهای عزیزخان یار ستارخان، صفحه 24 نوشته شده:سلطان عبدالمجید میرزا عین الدوله ، اولین شاهزاده قاجار که در دوران سلطنت این خاندان، به صدارت رسید همان صدراعظمی است که جنبش مشروطه علیه وی و در دوران صدارت وی اتفاق افتاد تا عمق جان طرفدار حکومت استبدادی بود. نخستین جنبش مردم ایران در دوران مظفرالدین شاه در دوران صدارت او با تقاضای عزل او رخ داد. عین الدوله در تمام دوران ولیعهدی مظفرالدین شاه در تبریز زیسته ، در آذربایجان املاک و دارایی هایی داشت بعد از سقوط دولتش به تماشای حوادثی نشست که بعد از امضای فرمان مشروطیت و مرگ مظفرالدین شاه رخ داد. بعد از آن که محمدعلی شاه مجلس را به توپ بست و استبداد صغیر آغاز شد، بار دیگر نوبت خدمت به عین الدوله رسید.شاه او را با لشکری گران به جانب آذربایجان فرستاد تا فریاد آزادی خواهی آذربایجانیان را خفه کند. عین الدوله در یک سالی اردو در کنار تبریز زده بود و تبریز را در محاصره داشت، بر مردم آن سامان چه ها گذشت، ستارخان و باقرخان و دیگر مجاهدین آزادی در داخل تبریز بودند و شب و روز زیر فشار لشگر قدرتمند و توپخانه عین الدوله ، تا سرانجام با عقب نشینی محمدعلی شاه و بعد فتح تهران و استعفای شاه از سلطنت ماجرا تمام شد.

حالا دو سال از آن روزها می گذشت. کشور به هم ریخته بود و دوباره محمدعلی شاه مخلوع قصد بازگشت داشت و سربازان تزار در آذربایجان بیداد می کردند. در این حال مردم به ستوه آمده که می دیدند امان الله میرزا در میان آتش مانده، از تهران می خواستند تا برایشان والی قدرتمندی بفرستد تا بتواند منطقه را آرام کند و بهانه را از دست روسها بگیرد. دولت دست به دامن عین الدوله زد. عین الدوله عنوان فرمانفرمای کل آذربایجان گرفت، ولی در تهران مانده و در انتظار آن بود تا نتیجه ترکتازی محمدعلی میرزا و بازی روس و انگلیس معلوم شود.ماه رمضان دیگری رسیده، ستارخان به یاد آن روزها ست که در سنگر افطار می کردند. در این حال است که او به راه افتاده تا از عین الدوله تقاضا کند که به آذربایجان برود.

بابا عزیز در دفترچه ای که پسرش از خاطرات او جمع آوری کرده می نویسد:

«... اسباب افطار سردار را برده بودم که دیدم سردار عصا بدست در حیاط خانه ایستاده و منتظر است.سلام کردم گفت بابا عزیز، نان و ماست را بگذار در اتاق تا راه بافتیم، نمی دانستم قصد کجا دارد، رفتیم درشکه یی اجاره کردیم. سردار با زحمتی رفت بالای درشکه و من پهلویش نشستم گفت: برو به خانه عین الدوله. خانه سردار در جنت گلشن بود تا به محله عین الدوله برسیم هیچ چیز نگفت و فقط بیرون را نگاه می کرد. وقتی رسیدیم، جلوی پارک عین الدوله شلوغ بود. لنگ لنگان آمد تا بیرونی عین الدوله. من رفتم به نوکر شاه زاده خبر دادم سردار آمده است. آمدند ما را با احترام بردند. عین الدوله دشمن آزادی بود. دو رمضان قبل از آن تبریز را بمباردمان می کرد. باور نمی کرد سردار به دیدن او آمده است. یک وقت دیدم عین الدوله با آن سبیل های کلفت از بناگوش در رفته ظاهر شد و دستهایش را باز کرد، سردار با وقار با او دید و بوس کرد. عین الدوله هم روزه بود، گفت باید افطار بمانید. سردار گفت درد دارم و با این حالم تا تقاضای ملت آذربایجان را در میان بگذارم. تبریز چشم به راه شماست، روسها دارند وارد می شوند. عین الدوله به شوخی گفت: «آن وقت ها، راهمان ندادید». ستارخان هیچ پاسخی نداد. صورت نامه انجمن تبریز را به او داد و گفت حالا شاهزاده میهمان ما هستند. اگر دولت صلاح بداند خودم با شما می آیم تبریز. من مات و مبهوت بودم و نزدیک بود بزنم زیر گریه. عین الدوله هم متاثر شد وقتی سردار گفت دیگر عمری برایم نمانده و آرزو دارم بمیرم و نبینم که اجنبی به امیر خیز و دوه چی و ششگلان {از محلات تبریز} وارد شود. نیم ساعتی حرف زدند و هرچه شاهزاده اصرار کرد سردار برای افطار نماند و برگشتیم.در راه از سردار پرسیدم همین عین الدوله بود که بر سرمان توپ می انداخت و جوان هایمان را می کشت. سردار گفت او مستبد است ولی اجنبی پرست نیست.حالا فرمانفرمای آذربایجان شده انجمن اصرار دارد که برود و نگذارد روسها آذربایجان را از وطن جدا کند.آمدم که خودم اصرار کنم. و در همان جا در درشکه بود که گفت: من سگ این ملّتم آرزو دارم بمیرم و نبینم که اجنبی تبریز را گرفته ....

اما روزگار نگذاشت عین الدوله به آذربایجان برود. روسها از قبل صمد خان شجاع الدوله را حاکم تعیین کرده بودند.



:: موضوعات مرتبط: مشروطه در دوره محمد علی شاه , ,
:: بازدید از این مطلب : 966
|
امتیاز مطلب : 61
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : چهار شنبه 20 مهر 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محسن

تقسیم‌بندی سیاسی کشور انگلیس و مباحث آن از جمله مباحث مربوط به محافظه کاری الگویی برای مشروطه خواهان ایران به شمار می‌رفت.

نخستین باری که در ایران از تقسیم‌بندی جناح‌های سیاسی سخن به میان آمد در دوره دوم مشروطه بود.

بنیاد محافظه‌کاری سیاسی و مبانی فلسفی آن را بیش از همه باید در آراء ادموند برک جست، با این توضیح که برای محافظه‌کاری انگلیسی، هیچ اصل ثابت و پابرجایی وجود ندارد.

محافظه‌کاران انگلیسی گاهی در مقابل پرسبیترین‌ها و یا قیام پیرایشگران از کلیسای کاتولیک حمایت می‌کردند، اما در اواخر سده هیجدهم آن‌ها رسماً از پروتستانتیسم حمایت می‌نمودند.

ادموند برک علیه استثمار مردم هند توسط حاکم کمپانی هند شرقی یعنی وارن هیستینگز اعتراض کرد و حتی او را به پای میز محاکمه کشانید. نیز وی از انقلاب مردم آمریکا در جهت نیل به استقلال حمایت کرد و این جمله تاریخی را گفت که سیاستمدار واقعی کسی است که بداند کی و چگونه تسلیم شود و کی و چگونه کار خود را از پیش ببرد.

اما بر خلاف انقلاب آمریکا برک به انقلاب فرانسه حمله می‌برد. علت امر شاید این بود که وی اولاً انقلاب آمریکا را انقلاب پابرهنگان و گرسنگان نمی‌دانست و بر این باور بود که آن را کسانی مثل خود انگلیسی‌ها رهبری می‌کنند.

ثانیاً هدف انقلاب آمریکا اصلاحات و جرح و تعدیل بود، حال آن‌که انقلاب فرانسه به مثابه نقشه‌ای جهت سلب مالکیت از توانگران به شمار می‌آمد؛ نکته این است که برک در مقام یک محافظه‌کار، از اصلاحات حمایت می‌کرد و با انقلاب خصومت می‌ورزید. بی‌دلیل نبود که برک به حکومت توده‌ها حمله می‌برد و می‌گفت دولت نباید اجازه دهد افراد حقیر، به صورت فردی و یا جمعی به حکومت دست یابند.

به سال 1789 انقلاب فرانسه آغاز گشت، چهاردهم ژوییه آن سال، مردم پاریس به سوی زندان باستیل حمله بردند. اغلب اعضای حزب ویگ از سقوط حکومت مطلقه فرانسه ابراز خرسندی کردند. برک به سال 1790 علیه انقلاب فرانسه به پا خواست و تأملاتی در باره انقلاب فرانسه را نوشت.

این کتاب خشم تامس پین یکی از الهام بخشندگان انقلاب آمریکا را برانگیخت، و یک سال بعد از انتشار کتاب برک، اثر خود را با عنوان حقوق بشر به سال 1791 نگاشت. برک به نکته‌ای مهم اشاره دارد: اوضاع و احوال هر جامعه‌ای، به هر یک از اصول سیاسی رنگ و بویی متمایز می‌بخشد.

به باور برک هیچ طرح مدنی و سیاسی فی نفسه نه سودمند است و نه زیان‌آور؛ بلکه این شرایط است که معیار سود و زیان را تعیین می‌نماید. ماهیت هر پدیده‌ای به موقعیت و موقف آن نسبت به پدیده‌های دیگر وابسته است، به واقع هیچ پدیده‌ای مطلقاً فقط خود آن پدیده نیست. هیچ حکومتی فی‌نفسه نه خوب است و نه بد، ماهیت هر حکومت است که خوبی و بدی آن را تعیین می‌نماید.

در مورد آزادی یک ملت وقتی می‌توان به داوری نشست که شور و احساسات فرو نشسته و دریای مواج انسانی از تلاطم افتاده باشد. معیار برک در مورد آزادی و مواهب ناشی از آن، انطباق و تلفیق آن آزادی با حاکمیت ملی، نظم قشون، اخلاق و مذهب، احترام به حق مالکیت، برقراری صلح و نظم و تطبیق آن با آداب و رسوم مدنی و اجتماعی است: این گوهر محافظه‌کاری ادموند برک است.

به نظر او آزادی فقط با این معیارهاست که می‌پاید و دوام می‌آورد و منشاء خیر خواهد بود؛ در غیر این صورت چیزی جز شر از آن نخواهد زایید. برک می‌گفت آزادی حق انجام آن چیزی است که دلخواه یک شهروند است، اما باید دید این دلخواه چیست؛ پس به هر چه دلخواه فردی باشد نمی‌توان با نظر احترام نگریست و باید آن را با معیارهای پیش گفته منطبق ساخت.

به نظر او انقلاب فرانسه از این حیث محکوم است که سرآغاز آن با تحقیر چیزهایی بود که به خود فرانسوی‌ها تعلق داشت. فرانسوی‌ها چنان رفتار می‌کنند که گویی هرگز در اجتماعی مدنی قالب ریزی نشده‌اند و باید همه چیز را از ابتدا شروع کنند.

مشکل مجمع ملی آن است که هیچ عرفی که مورد احترام باشد و بتواند آن را مهار کند و جلو خودسری‌اش را بگیرد، ندارد. آنان به هیچ قانون اساسی ثابتی پای بند نیستند و این قدرت را دارند که قانون اساسی را به هر نحوی که دلخواهشان است، وضع نمایند و تغییر دهند.

جامعه و حیات اجتماعی مستلزم قید نهادن بر شهوات مردم است، حتی حکومت در جامعه مدنی بر تمایلات انسان‌ها هم لگام می‌زند و آن‌ها را سامان‌مند می‌سازد. در اجتماع مدنی بر رفتار انسانها ضوابطی حاکم می‌شود و شهوات و اراده‌های آن‌ها تحت انقیاد و کنترل در می‌آید. مقصود هر قدرتی مهار کردن اراده‌های متشتت است و تحت ضابطه و قاعده در آوردن آن‌ها. پس مقید ساختن آزادی به بعضی قیود، ضامن حفظ اصل آزادی است.

تعریف و اعمال آزادی و قیود به مرور ایام تغییر می‌پذیرد و به عبارتی این تعاریف نسبی‌اند و موقتی. بنابر این مشکلات مربوط به آن‌ها را نمی‌توان بر اساس قواعد و ضوابطی کلی و انتزاعی حل و فصل نمود.

وی در تعریضی به اعلامیه جهانی حقوق بشر نوشت: مهم این نیست که شما حق فردی را نسبت به دسترسی داشتن به خوراک کافی و داروی مورد نیاز قبول داشته باشید، مهم این است که راه و روش به دست آوردن آن‌ها را به فرد بیاموزید. مرد سیاسی متکی است بر تجربه، این تجربه هم یک شبه به دست نمی‌آید و محصول یک فرایند بسیار طولانی و آزمودن راه‌های متعدد صواب و خطاست.

بنابراین مرد سیاسی هر اندازه هم خردمند باشد و زیرک، نباید بنایی را ویران سازد که به اندازه‌ای معقول مقاصد مشترک جامعه سیاسی را برآورده می‌سازد. حتی اگر بناست در بافت نظام سیاسی اصلاح یا بازسازی صورت گیرد، باید ملاک فایده‌مندی و مصلحت عمومی را مدنظر قرار داد و حداقل نمونه و انگاره‌ای از این فایده‌مندی را در پیش دیدگان داشت و تازه در همان زمان هم باید با کمال حزم و احتیاط رفتار کرد.

اصلاح دولت لزوماً با براندازی آن محقق نمی‌شود، بلکه باید مثل یک پزشک که با کمال دلسوزی بیماری پدر خود را آن هم با احتیاط درمان می‌کند، معایب دولت را با دلسوزی درمان کرد.

معمولاً برای حل معایب دولت راه حل‌هایی در نظر گرفته می‌شود که یا افراطی‌اند و یا تفریطی. راه افراطی انهدام مطلق و راه تفریطی حفظ آن به مثابه موجودیتی اصلاح نشده است. اما بین این دو افراط و تفریط راه سومی هم وجود دارد: هر میهن‌پرست راستین، هر سیاستمدار واقعی همیشه در این اندیشه است که چگونه می‌توان از مصالح موجود در کشور به بهترین نحو ممکن بهره‌برداری کند.

هم باید متمایل به حفظ نهادهای مدنی بود و هم در صدد یافتن راه حلی برای اصلاح آن‌ها. اصلاح مستلزم وجود استعداد است و تعریف یک سیاستمدار و معیار قضاوت در باره او؛ تلفیق هوشمندانه بین حفظ نهادهای موجود و اصلاح آن‌ها وظیفه یک سیاستمدار راستین است.

حکومت خودکامه وقتی ایجاد می‌شود که پدیده‌ها سطحی انگاشته شوند، قوه فهم برای ایفای وظیفه وجود نداشته باشد و تمایلی منحط در زمینه میان بر زدن و بهره‌مند شدن از تسهیلات کاذب شکل گیرد؛ این است راز تشکیل حکومت‌های خودکامه. پیشرفت باید کند باشد اما مداوم، در هر گام باید نتایج به دقت ارزیابی شوند؛ زیرا کامیابی یا شکست در نخستین گام، روشنی بخش راه سیاستمدار در گام دوم است. به همین سیاق آزادی باید با حکمت و فضیلت توأم باشد، در فقدان حکمت و فضیلت آزادی بزرگ‌ترین شر ممکن است.

حکومت به راستی آزاد وقتی شکل می‌گیرد که عناصر و اجزای متضاد آزادی و انقیاد، در تمامیتی هماهنگ و معطوف به تأمل بنیادین و با وجود داشتن ذهنی هوشیار و جامع با هم تعامل یابند.

این‌ها صفاتی است که در رهبران مجمع ملی فرانسه دیده نمی‌شود. واقع امر این است که اندیشه‌های برک دفاعی است فلسفی است از محافظه‌کاری. اساس اندیشه برک تصویر جهان بود آن چنان‌که هست، نه آن‌چنان‌که که برخی انسان‌ها آرزو می‌کنند.
 



:: موضوعات مرتبط: دوره دوم مشروطه , ,
:: بازدید از این مطلب : 945
|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : چهار شنبه 20 مهر 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محسن

دوران قاجار:
نخستین اقلام آماری در 1231 خورشیدی و در اواخر صدارت میرزا آقاخان نوری بوده است. در آن سال جمعیت، تعداد منازل وساختمان های شهر تهران مورد شمارش قرار گرفت. گویا در سال 1238 نیز دستورالعملی جامع در مورد سرشماری نفوس و منابع مالی و اقتصادی از سوی وزارای وقت به حکام ولایات صادر گردید تا شمار جمعیت خانوار، مسکن و میزان دارایی های مردم در کلیه دهات و شهرهای کشور مشخص شود. این دستور به جهت مشکلات فنی انجام نشد تا سرانجام میرزا عبدالغفار نجم الدوله، معلم ریاضی مدرسه دارالفنون، سرشماری از جمعیت شهر تهران را با استفاده از شیوه های جدید انجام داد: این سرشماری بر اساس نقشه شهر که قبلاً به وسیله ی وی تهیه شده بود در مدت 55 روز انجام گردید و اطلاعات آن طی رساله ای با عنوان تشخیص نفوس دارالخلافه منتشر شد. در این سرشماری تهران به پنج محله ارگ، عودلاجان، چال‌میدان، سنگلج و بازار تقسیم‌بندی شده و همه محله‌های خارج از شهر نیز در یك طبقه قرار داده شده بود. بر اساس این سرشماری، جمعیت تهران در 1246 خورشیدی بالغ بر 155736 نفر بوده است که از این تعداد 147256 نفر را افراد غیرنظامی و 8480 نفر را افراد نظامی تشکیل می داده اند. در سرشماری ای که عبدالغفار نجم الدوله انجام داد معلوم شد که حدود 27% جمعیت شهر را افراد کمتر از 15 سال تشکیل می دهند که با توجه به زاد و ولد بی برنامه آن زمان، از مرگ و میر زیاد مخصوصاً در سنین نوجوانی خبر می دهد[1]. این سرشماری همزمان با وزارت اعتضاد السلطنه بر وزارت علوم و معارف، انجام شد.
دومین سرشماری جمعیت شهر تهران در سال 1301 قمری (1262-1263 خورشیدی) و با مسئولیت میرزا سید شفیع امیرلشگر انجام گرفت. در این سرشماری، تهران به پنج محله ارگ، سنگلج، عودلاجان، چال میدان و بازاری تقسیم شد. در سال 1317 قمری (1277 خورشیدی) در چهارمین سال سلطنت مظفرالدین شاه قاجار، آماری از ابنیه تهران تهیه گردید. فراهم کننده این آمار، درویش حسن اخضر علیشاه بود که تهیه آمار را در زمان ریاست نظمیه مختارالسطنه و صدارت میرزا علی اصغرخان امین السلطان آغاز کرد[2].
در سال 1297 به منظور ثبت وقایع چهارگانه، اداره ثبت احوال كشور تاسیس شد. با ثبت اطلاعات مربوط به تولد، فوت، ازدواج و طلاق توسط اداره مذكور، ضرورت اطلاع از جمعیت كشور و تعیین سازمانی كه موظف به جمع‌آوری این اطلاعات باشد مورد توجه قرار گرفت و در سال 1303 با تصویب آیین‌نامه‌ ای، مسوولیت جمع‌آوری و مركزیت بخشیدن به آمارهای مورد نیاز بر عهده وزارت كشور گذاشته شد.
با ایجاد تشكیلات جدید بلدیه در سال 1301 شمسی، سرشماری دیگری در تهران صورت گرفت كه بر اساس آن سرشماری، جمعیت تهران در سال 1301 بالغ بر 210 هزار نفر بود. در این سرشماری تهران به ده ناحیه ارک، دولت، حسن آباد، سنگلج، قنات آباد، محمدیه، قاجاریه، بازار، عودلاجان و شهر نو تقسیم می شد[4].
 
پهلوی اول:
در سال 1311 خورشیدی اداره ی کل احصائیه و سجل احوال مملکتی در شهر تهران، سرشماری به عمل آورد. انجام این سرشماری به شکل محله ای و در ده محله شهر تهران بود[5].
در تاریخ پنجم تیرماه سال 1312، نظام‌نامه شورای عالی، احصائیه تنظیم و بر حسب ماده اول آن نظام‌نامه، نمایندگان همه وزارتخانه‌ها در شورای مزبور عضویت داشتند و مسوولیت هماهنگی در تولید آمار بر عهده شورای مزبور بود. شورای عالی احصائیه در سال 1314 به شورای عالی آمار تغییر نام داد.
در تاریخ 10 خرداد 1318 قانون سرشماری به تصویب مجلس شورای ملی رسید و بلافاصله اولین سرشماری در اول تیر 1318 در کاشان با رعایت نکاتی که شورای عالی آمار مقرر داشته بود به عمل آمد. برای این منظور شهر کاشان به دوازده منطقه و روستاهای 24 گانه آن نیز بنا به موقعیت طبیعی و وسایل نقلیه و ارتباطی به 300 منطقه تقسیم شدند. پس از کاشان، تبریز در پنجم مهر 1319 سرشماری شده و جمعیت آن تا شعاع شش کیلومتری 213542 مفر اعلام شد. پس از آن در مشهد و سپس در شهرهای کرمان، شیراز، اردبیل، یزد، اصفهان، همدان، کرمانشاه، رشت و بندر پهلوی (انزلی کنونی) نیز سرشماری به عمل آمد[7]. در 6 آبان 1318 هیات دولت تصویب نامه ای را به امضا رساند که بر طبق آن می بایستی در 10 اسفند 1318 سرشماری تهران و حومه صورت گیرد. بر اساس این تصویب نامه روز سرشماری تعطیل همگانی بود و اعمال سرشماری از پنج صبح تا ساعت بیست و یک همان روز ادامه می یافت. در این تصویب نامه پیش بینی شده بود که پیش از اجرای سرشماری، کوچه ها و اماکن نام گذاری و شماره گذاری شوند. منطقه بندی سرشماری مانند موارد قبل بوده است با این تفاوت که مناطق ارک و بازار یکی شده بودند. جمعیت تهران در این زمان به 540087 بالغ می شد[8].
در سال 1320 برنامه سرشماری سایر شهرها تنظیم شده و تا شهریور همان سال سرشماری 32 شهر انجام گرفت. برای تعیین وضع ایلات به کلیه ادارات آمار شهرستان ها دستور داده شد ایلات و عشایر قلمرو ماموریت خود را با ذکر اطلاعات مربوط به محل، تاریخ و مسیر عبوری ییلاق و قشلاق و نیز موقعیت مراتع مورد استفاده آنان تهیه کرده و گزارش نمایند[9].
 
پهلوی دوم:
در سال 1328 اعتباری به تصویب مجلس رسید و سازمان برنامه در لایحه برنامه 7 ساله، اعتبار کافی برای جمع آوری آمار و تهیه و ترسیم نقشه کشور منظور نمود. اما علی رغم این اقدامات، باز هم فعالیت چشمگیری از نظر آماری کشور مشاهده نشد[10]. در زمستان 1328 هم آقای لیدز رئیس اداره ی آمار و سرشماری سازمان ملل متحد به ایران آمد و از این طریق باب مراودات اداره کل آمار با سازمان ملل گشوده شد[11]. در سال 1329 نیز یک سرشماری نفوس در شهر تهران به عمل آمد[12].
در اسفند ماه سال 1331 با کمک اداره ی همکاری های فنی آمریکا در ایران (اصل چهار ترومن) "سازمان همكاری آمار عمومی" تشكیل شد. در این سال اداره آمار و سرشماری از اداره كل آمار و ثبت احوال منتزع و به سازمان همكاری آمار عمومی ملحق شد. به این ترتیب برای اولین بار سازمانی كه به طور خاص وظیفه جمع‌آوری آمار را بر عهده داشت، به وجود آمد. این سازمان در اجرای قانون آمار و سرشماری مصوب سال 1334 به وزارت كشور وابسته شد و نام آن به " اداره كل آمار عمومی" تغییر یافت. با تشكیل اداره كل آمار عمومی اولین سرشماری عمومی كشور در سال 1335 توسط این اداره به مرحله اجرا درآمد. طرح مزبور پس از آزمایش در هفت شهر کاشان، آبادان، خرمشهر، ارومیه، سبزوار، دشت میشان و زابل و سرانجام در تمام کشور اجرا شد[13].
در سال 1335 سرشماری دیگری در ایران صورت گرفت که سیصد میلیون ریال مخارج آن توسط وزارت دارایی و سازمان برنامه و بودجه تامین شد. اما بعدها معلوم شد اشتباهات این سرشماری آن قدر زیاد بوده که حتی شامل تقریب نزدیک به صحت هم نمی شوند[14]. این سرشماری از روز 10 آبان آغاز و تا روز 25 آبان ادامه یافت. کل جمعیت ایران در آبان ماه 1335 خورشیدی 18954704 بود. شمار جمعیت شهرنشین 5953563 نفر و جمعیت ده نشین 13001141 نفر بوده است[15].
نیاز روزافزون دستگاه‌های برنامه‌ریزی كشور به آمار و اطلاعات و ضرورت همكاری بسیار نزدیك سازمان اصلی تولید‌ كننده آمار با دستگاه برنامه‌ریزی، موجب شد تا در سال 1344 بر اساس قانون، اداره كل آمار عمومی از وزارت كشور منتزع و با نام "مركز آمار ایران" به سازمان برنامه و بودجه وقت وابسته شود در قانون تاسیس مركز آمار ایران، به مواردی از قبیل نظارت مركز آمار ایران بر تهیه، اجرا و استخراج داده‌های حاصل از آمارگیری‌های سایر دستگاه‌های اجرایی و ایجاد پایگاه‌ اطلاعات ملی توجه شده بود.
طرح مقدماتی سرشماری سال 1345 در شهرستان های مراغه و سبزواران (جیرفت) اجرا شد. این سرشماری 20 روز به درازا انجامید. بر اساس این سرشماری جمعیت ایران به 25326383 نفر و 5167192 خانوار بود[17].
در سرشماری آبان ماه سال 1345 مشکلات زیادی پیش روی ماموران قرار داشت. به عنوان مثال در تهران ساکنان شمال شهر حاضر به همکاری با ماموران نبودند و یا نوکر و کلفت خود را برای جواب به آن ها پیش می فرستادند. یا در جنوب شهر هم بعضی از فاش کردند نام افراد خانواده خود ابا داشته و می گفتند: «ما نام کسان خود را به نامحرم نمی گوییم.» یا در برخی مناطق مشکلات عبور و مرور وجود داشت[18].
به این ترتیب سرشماری سال 1345 نیز از دقت پائینی برخوردار بود و با آن که هزینه زیادی صرف شد نتوانست اطلاعات و آمار مفیدی به دست دهد، چرا که غرض از این سرشماری استفاده از اعداد و ارقام آن در برنامه عمرانی چهارم بود که هیچ گاه این هدف محقق نشد. جالب آن که این سرشماری حتی نتوانست میزان رشد سالیانه جمعیت ایران را مشخص سازد. از طرفی در دهه چهل دستگاه ثبت احوال کشور هم قادر نبود تعداد موالید و متوفیات سالیانه کشور را به درستی ثبت و ضبط کند. به طوری که در همان سال ها در حدود 70 درصد موالید و نصف وقایع مرگ ومیر در دستگاه ثبت احوال ثبت می شد و هنوز درصد زیادی از مردم شناسنامه نداشتند[19].
سرشماری عمومی نفوس ومسکن 1355 از 8 تا 28 آبان در 16 هزار حوزه سکونت جمعیت ساکن و 600 حوزه ویژه جمعیت های غیرساکن (ایلات و عشایر) انجام گرفت. بر طبق این سرشماری، جمعیت ایران به 33708744 نفر و 6711638 خانوار رسید. که 15854680 نفر آنسکن 373 شهر ایران و 17854064 نفر آن ساکن نقاط روستایی بودند[20].
 
[1]  غلامرضا هوشمند فینی، «سرشماری: به بهانه ی سرشماری عمومی نفوس ومسکن آبان ماه 1385،» دوماهنامه شهرنگار، سال هفتم، شماره 38 (آبان 1385)، ص 57.
[2]  همان، ص 58.
[4]  هوشمند فینی، پیشین، ص 58.
[5]  همان جا.
[7]  حسین محبوبی اردکانی، تاریخ موسسات تمدنی جدید در ایران، ج2، تهران: موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، اردیبهشت 2537، صص 162-63.
[8]  هوشمند فینی، پیشین، صص 58-59.
[9]  محبوبی اردکانی، پیشین، ص 163.
[10]  هوشمند فینی، پیشین، ص 59.
[11]  محبوبی اردکانی، پیشین، ص 163.
[12]  هوشمند فینی، پیشین، ص 59.
[13]  همان جا.
[14]  محبوبی اردکانی، پیشین، ص 164.
[15]  هوشمند فینی، پیشین، صص 59-60.
[17]  هوشمند فینی، پیشین، ص 60.
[18]  محبوبی اردکانی، پیشین، ص 164.
[19]  همان، صص 166-67.
[20]  هوشمند فینی، پیشین، ص 60.
 
منابع و مآخذ:
 
هوشمند فینی، غلامرضا. «سرشماری: به بهانه ی سرشماری عمومی نفوس ومسکن آبان ماه 1385،» دوماهنامه شهرنگار، سال هفتم، شماره 38 (آبان 1385)، صص 55-60.
محبوبی اردکانی، حسین تاریخ. موسسات تمدنی جدید در ایران. ج2. تهران: موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، اردیبهشت 2537.
 



:: موضوعات مرتبط: حکومت قاجار , حکومت پهلوی , ,
:: برچسب‌ها: محبوبی اردکانی , هوشمند فینی , سرشماری , سرشماری عمومی نفوس ومسکن , موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران , منابع مالی ,
:: بازدید از این مطلب : 12596
|
امتیاز مطلب : 38
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : چهار شنبه 20 مهر 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محسن




آقا محمد خان قاجار اندامي ضعيف داشت چنانكه از دور مانند پسري 14 ساله بنظر مي آمد. چهره بي موي پر چينش چون زنان سالخورده مي نمود. صورتش اگر چه در هيچوقت از ديدن نيكو نبود ولي در هنگام غضب حالتي مهيب مي يافت.
او با اهل شریعت با احترام و رافت می‌زیست و خود در ظاهر مقدس بود همیشه نماز می‌خواند و هر نیمه شب – اگرچه در روز زحمت زیادی کشیده بود- برمی‌خاست و بعبادت می‌پرداخت.
او مردی سنگدل ، عقده‌ای ، خشن و کینه توز ، سخت کش و بیرحم ، قدرت جوی و چاره گر بود.



:: موضوعات مرتبط: حکومت قاجار , از آقامحمد خان تا محمدشاه , ,
:: بازدید از این مطلب : 2056
|
امتیاز مطلب : 46
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : چهار شنبه 20 مهر 1390 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد